سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
سخن شعر
گاهی شعری را می سرایم و از درون دل سخنی می گویم ...که او رفت
درباره وبلاگ


زنبور درمانگرم - عاشق طبیعت و طبیعت گردی کاشف گمنام یک داروی برجسته که در قالب قطره طلائی شگفتی می آفریند در مورد بیماری ها
سه شنبه 88 اردیبهشت 1 :: 5:45 عصر ::  نویسنده : امید ارجمندی

       باز کن پنجره را
دود سیگار من از غصه نمی گیرد اوج
او مرا نصف شب از خواب صدا کرد و گفت:
تو چرا در خوابی؟
ناز من بیماری ؟
یا که مشکل داری؟
گر تو را هست زمن بهتر کس
پس چرا پنجره ر ا می بندی؟
باز کن روزنه را
نفسم بند شد از بوی بدت
تن من سرد شد از تنها ئی
آخر این خانه دگر خانه که نیست
جای خواب من رقاصه که نیست
باز کن پنجره را
تا کنم رقص میان گلها
کهکشان را بکشم ابر سیاه
من دگر طاقت روی تو ندارم ..دانی؟
لب زیبای دگر می خواهم
تا ببوسم ز نخستین روزش
چنگ آرم بکنم محبوسش
شاید او باز کند پنجره را
نکند یاد کسی غیر مرا...!!!
    

http://www.shereno.com/file.php?id=47633 < کلیک کنید

چه کسی اشک تو را جاری کرد

چه کسی اشک تو را جاری کرد 
شادی از قلب تو پنها نی کرد 
دل محزون تو از خنده گر فت 
افق روح تو خو نابی کرد 
رنگ مهتاب رهت تار نمود 
آنکه این اشک ز تو جاری کرد 
کاش میدانستی که تو را دشمن چیست 
هدف قلب تو در عالم کیست 
آن همان سوز جفا و جهل است 
چونکه پنهان شود آگاهی نیست
 

این شعر را بر اسا س متن  دست نوشته های میترا اقدسی
سروده ام 

شمیم

شمیم بوی لبت را بهار میداند
نگاه چشم تو را آن خمار میداند

چرا بدست قضا می سپاری این دل ما
فضای خانه دل را حصار میداند

نگاه جلوه رو یت نشان ز افسو ن است
شکار قلب تو راانتظار  میداند

بیا تفقدی بنما این گدای مسکین را
جواب جود تو را بیقرار میداند

ستم منما خو یش را ز این بخشش
که اشک چشم تو را اضطرار میداند




موضوع مطلب : خدا, خدا حافظ
<   1   2