سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
سخن شعر
گاهی شعری را می سرایم و از درون دل سخنی می گویم ...که او رفت
درباره وبلاگ


زنبور درمانگرم - عاشق طبیعت و طبیعت گردی کاشف گمنام یک داروی برجسته که در قالب قطره طلائی شگفتی می آفریند در مورد بیماری ها
پنج شنبه 89 مرداد 14 :: 10:34 صبح ::  نویسنده : امید ارجمندی

 

حرف اول

میخواهم همچون پرستودرآسمان قلب صافت پرواز کنم و لابه لای شکوفه های بهاری دستانت آشیان سازم تاشکست زمستانم فاصله بقدر خواستن تا توانستن است اگر بهار را میخواهم بایدچون پرستوپرواز کنم وگر نه درسرمای زمستان مرگ رابایدبتماشا بنشینم در حسرت بهار    درحسرت دیدار توomid46:
اگر صخره وسنگ در مسیر رودخانه نباشد صدای آب هرگز زیبا نخواهد شد
  
همایش و جشنواره حیوانات

Broccoli Casserole (Humor)

 

جدا
http://rozcloob.jatan.info/index.php?L=blogs.blog&article=1143

می دانم از تو جدا می کند دلم 
درگیر دام بلا می کند دلم
می دانم از افق چشم تو مرا
دست حسود سوا می کند دلم
با یک نگاه دلم را ربوده ای
 دیوانه وار صدا می کند  دلم
گر باده ای ز نوش لبت  میدهی مرا
کتمان مکن که  صفا می کند دلم
هجران روی تو در من دمیده غم
دست جفا چه رها می کند دلم
بشنو غزاله من ؛ صبر پیشه کن
بازیگر زمانه  فدا می کند دلم
تندیس عشق منت شاخه گلی
خاطر بدار  لرزه به پا می کند دلم
آن گریه ها ی پیا پی ز نا له ات
خاموش نی که چه ها می کند دلم
با من بمان که بمانی همیشه شاد
تاری نبود ؛رنگ حنا می کند دلم
غرق نگاه گرم تو شد این دل امید
مرغ هوس به خطا می دهد دلم
امید


جلوه
http://rozcloob.jatan.info/index.php?L=blogs.blog&article=1088
ای جلوه خوب پاکی من
دانی تو نشان خاکی من
من مست نگاه دل فریبت
تو خیره به سوی رامی من
دانم که هزار گونه مانی
چون غنچه گل شرابی من
آزردی و رفتی از بر من
ای فصل بهار شادی من
هر جا که شوی در انتظارت
ای موج بلند آبی من
این دل نشود ز تو خزانی
اشکم تو ببین و زاری من
دانم ز تو من هزار خصلت
ای همره آشنائی من
در چشم منت سکوت مانی
ای قدرت کا میا بی من
سرگشته کوی خود نمودی
پر گیر به بام خالی من
کردی تو طلوع به کوی جانان
ای تابش روشنائی من
یک روز اگر نبینمت من
مرگ است بدان جدائی من
امید جفا تو چند دید ی
بشنو تو سخن ز پاکی من
دیدی تو هلال ماه تابان
تاریک نه ! روشنائی من

تندر
http://rozcloob.jatan.info/index.php?L=blogs.blog&article=1033
شب مست  در میکده افتاد چه مسکین
گفتا که بنوشان می نابم بده تسکین

هرچند تورا خمره تهی از می ناب است
اقبال بلند است تو گاهی بده تمکین

هر مست نشاید که خورد می ز پیاله
هرراکب افتاده نشاید که چنین زین

بر گردش گردون نظری بیش تو بنما
امیدمشوخسته ازاین کار نه غمگین
دل
http://rozcloob.jatan.info/index.php?L=blogs.blog&article=1008
دل در تب و تاب دیدن روی تو بود

انگار تنیده در خم گیسوی تو بود
دل بود؛ مثال دل تو سنگ نبود!
با صدق و صفا؛ ولی به نیرنگ نبود!
چون بید به هر باد نمی لرزیدی
از حزف کسی چنین نمی ترسیدی
چون باز به آسمان عشق می رقصیدی
از تیزی چشم خود جهان را دیدی
اما تو وفا به عهد خود کی کردی
از من به  رمیدی و به بد خو کردی
هر کس که چنین کند جفا بهر کسی
منزل نرساندش چنین بار کجی
امید مشو غَرٌه به یک رنگی خود
از شاخه خَس گُلی نشاید چیدی !
شباب
http://rozcloob.jatan.info/index.php?L=blogs.blog&article=991
نسیمی می وزد از کوی آشنا که مپرس
شباب باده معجون ز ارشیا  که مپرس

فلک نشان ز خوشی کرده بود وعده ما
عجب خوشی که در افتاد  لا که مپرس

به چند کوچه دیگر کمان شود بر تیغ
چه شعله های سر کش رعنا ببین و مپرس

قنوت لحظه ی دیدار یار در تسبیح
سر از وفای تو افتا د بر نیا که مپرس

زدند باده پرستا ن به دست خمر آلود
چه ترک جام می اش را  ز جا که مپرس

سلوک عابد و زاهد به رقص آویزد
شرار ملک سلیمان دوان ز نا که مپرس

امید پرده در انداز و از  میا ن بر دار
حجاب چهره خود را ز هر ریا که مپرس

زن ( فرشته )‏ و
http://rozcloob.jatan.info/index.php?L=blogs.blog&article=967
خورشید جهان زندگانی
نبود به جز از تو مهر بانی
گر عطر وجود تو نباشد
بی بود تو زندگی چه باشد
این سقف مرفع بی تو هیچ است
هستی تو ستون ؛ به سقف پیچ است
گر سایه تو به سر نباشد
تاریکی شب سحر نباشد
با بود تو مرد مر د گردد
شایسته هر نبر د گردد
چون تو زرهی به قامت مرد
هر قامت بی زره بود لَرد
در خانه نماد عشق و شادی
هستی تو سکون مرد و هادی
تو مهر و درخشش حیا تی
تو ریشه و برگ هر نباتی
نام تو زن است به جاودانی
بی بود تو نیست زندگانی
هر کس که نداند این حقیقت
پندش چه دهی ز راز حکمت
اندیشه نما به اصل خلقت
بی جلوه زن برون ز رقت
این گفته ز من که نیست ای دوست
فرمان خداست ( فرشته ) نیکوست

بهشت زیر پای مادران است

آئینه ی روح
http://rozcloob.jatan.info/index.php?L=blogs.blog&article=961
ای خدا آئینه ی روح مرا سنگ زدند
تو بدان سنگ جدائی چه به آ هنگ زدند
هر که آمد به دو روزی قدمی با ما شد
چون به فرداش نظر کرد ! چه نیرنگ زدند
لحظه ها بود در این پرده به زیبا ئی گل
که به یک تیغ جفا حرف ز یک جنگ زدند
ما در این قافله امید به  یکتا بستیم
که نه مارا ! هم او رنگ زدند
ضربه و چنگ زدند
بند بس تنگ زدند!
هارپ ((HAARP)) ..

http://rozcloob.jatan.info/index.php?L=blogs.blog&article=958
با تکا پوی فراون فکر کردم ((هارپ)) چیست
در میان این همه غو غای دنیا شارپ چیست
رفتم از استاد عالم((گوگل)) حل مشکل خواستم
چند معنا داد و من را در مصیبت ((کارپ)) چیست؟
در خود افتادم فرو و غصه ام گردید بیش
این همه بیچارگی کم بود عشقم گشت نیش
بس تاسف خوردم  از جهلم ! گریزان از همه
خواب بودم رفت بر من زندگی باطل چه کیش
حال دیگر راه برگشتم فر و پاشید و رفت
چون بدام علم افتاد م نه تدبیری ز خویش
لیک تسلیمم بر این محور که باید سر نهاد
هر که را غافل شد از تدبیر باید کیش کیش
......................... ......................... ........! ؟

   

ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

1   2   >