سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
سخن شعر
گاهی شعری را می سرایم و از درون دل سخنی می گویم ...که او رفت
درباره وبلاگ


زنبور درمانگرم - عاشق طبیعت و طبیعت گردی کاشف گمنام یک داروی برجسته که در قالب قطره طلائی شگفتی می آفریند در مورد بیماری ها
چهارشنبه 88 فروردین 19 :: 7:39 صبح ::  نویسنده : امید ارجمندی

چند گا هیست که شیطان نکند یاد مرا
روی از من بنمود ستی و فر یاد مرا
شده دلتنگ دلم از شر وشورش ای دل
نیست چیزی که رونق دهد  بازار مرا
تا بد او رونق کسبم  د ما د م  افزون
حا لیا نیست چه شد آن خر و ا نبان مرا
در کلک صا حب نا م و نشانی  بود م
صف او ل همه جا یک ( شبه) جا ئی بود م
معتزل کرد مرا از همه ی جا و مقام
بست هر راه  برویم  (بنگر) این داد مرا
می خریدم به  دو شا هی هزاران من سیر
حا ل دیگر نخرد (هیچکس) این قند مرا
گر کنم من طلب یا ری از او بار دگر
نشود او نظر ش بر من و مانند مرا
کا ش با او شده بودم ز نخستین همراه
تا تکبر ننمودی و نمی کرد چنین طرد مرا

****************************

بنگر به حا ل زارم...

بنگر به حال زارم چندیست بی خیالم
از هر دری که رفتم در بست  روزگارم
بر هر سرا که رفتم کی دیدم آشنا ئی
گم گشت روز شادی غم هست انتظارم
دا نم فر یب خوردم بشنو چه گو یمت من
هر دم ز دو ستانم گه سمت دشمنانم
امید دارد این دل روزی رسد که بینم
نه لال این زبا نم هم جست شو کرانم

چند رباعی

گل بودم و از هوس شرابم کردی
در میکده ی عشق رهایم  کردی
هر چند مرا مراد این جام  نبود
با کوزه و آن صبوح رامم   کردی

 

پیوسته به اشک چشم خوابم کردی
آشفته تر از جام شرا بم  کردی
گفتی که بخواب تا بخوابت  بینم
خفتم نشدی به انتظارم کردی

 

گیسوی تو تسبیح نمازم شده بود
انگار همیشه در نیازم    شده بود
پایان نشد این عبادتم تا دم صبح
تا آخر عمر سجد ه کارم  شده بود




موضوع مطلب : شیطان, معتزل, قند, کلک, شرو شور, طرد
<   1   2