باز ای اسطوره مراد من باز ای صبر ایوب به گلهای تمشک فراق به چند بهار رسید التماست می کنم خزان را خواب کن عشق را جا مه سبز به پوش شکو فه حر کت را از شبنم زفاف بیرون کن من منتظر ظهورت نشسته ام سپید رفتی پس سپید باز ای که تاریکی از شرم چهر ه بر گرفته است و منتظر نشسته ! سروده من در 25/2/88 http://www.shereno.com/file.php?id=48753